(مارکوس) در شانزدهم مه، هنگامی که آماده خوابی بودم، صدا قوی مریم مقدس را شنیدم که به من گفت.
(مریم مقدس) "فردا زودتر از همه به غار ماسابیل بیاید. در آنجا منتظر شما هستم" (مارکوس) "بله، خانوم! حاضرم!" (مارکوس)
(مارکوس) "روز بعد به غار ظهورات لورد رفتم و در آن جا دعا کردم تا مریم مقدس را منتظر باشم. ناگهان او برای من ظاهر شد، روشن و پوشیده از طلای زرد. بلند بود، کنار مجسمهای که دقیقاً محل ظهورش به برنادت مقدس نشان میدهد. اگرچه دورتر از او بودم، چون صندلیهایی بودند که مردم رویشان نشسته بودند تا دعا کنند، اما او را در اندازه معمولی خود دیدم و مانند اینکه فاصله ای بین ما نبود. با لبخندی مهربانانه، پس از سلامات اولیه، به من گفت: "متاسف هستم.
(مریم مقدس) "پسرم، بسیار خوشحال هستم که دوباره به لورد آمدهاید و همچنین خوشحالم که پسرم مارکوس آگوستو با شما آمد. من مریم بیعیبالولاد هستم! با این کلمات خود را به دختر کوچک فقیر من برنادت معرفی کردم، در همین مکان مقدس، در سال ۱۸۵۸. بله، در این غار مقدس ملاقاتهای ما انجام شد و جایی که یک 'دعوت شدید' برای دعا و توبه جهان کردهام. شنیده نشدهام...بشر باید به دعوتهای عاجل من برای تبدیل شدن توجه کند که از لا سالت، لورد و فاتیما تا کنون آنها را کردم...پسرم، این است آنچه میخواهم از شما و همه فرزندان محبوب من: فقردعاسادگیطاعت و اطاعت به صدای مادرم، مانند دختر کوچک من برنادت. بگوید به فرزندان من که همانطور که به لورد آمدم تا زندگی دختر کوچک من برنادت را مقدس کنم، میخواهم زندگی شما و همه فرزندانی که حقیقتاً از من شنوند و اطاعت کنند را مقدس کنم. روزانه تسبیح مقدسی مرا بگوید و بگویید به فرزندان من هم همین کار را انجام دهند، زیرا میخواهم آنها را از طریق او مقدس کنم، همانطور که دختر عزیزمن برنادت را کردم...از آمدن شما تشکر میکنم. بسیار خوشحالم با شما هستم. همهتان را در نام پدر، پسر و روحالقدس مبارک میدهم...با صلح خداوند بروید، پسرم!