پیام هایی به مارکوس تادو تکسیرا در جاکاری، برزیل

۲۰۰۱ مهٔ ۱۹, شنبه

پیام مریم در زیارتگاه لا سالت - فرانسه

(مارکوس) این روز، بنده مقدس مریم به من حدود نیم ساعت بعد از نیمه شب ظاهر شد، جایی که مجسمه‌اش به سوی آسمان صعود می‌کند پیش از دو چوپانی کوچک ماکسیمینو و ملانیا. او پوشیده شده بود در طلای زیبا. پس از سلامات اولیه، این کلمات را به من گفت:

(مادونا) "پسرم، خوشحال هستم و تشکر می‌کنم که درخواست مرا پذیرفته‌اید و برای آمدن تو به لا سالت.

من از تو در اینجا انتظار داشتم مدت زیادی، و حالا من خواستار آن هستم تا پیام مرا و راز آخرالزمان را که در این مکان مقدس بسیار داده‌ام، پخش کنی.

جهان به پیام مرا ایمان نکرد، نه هم از اشک‌های مرا تقدیر کرد. و چنانچه چنین شر نبود کافی، رازی من از آخرالزمان را و دختر کوچکم ملانیا تا پایان تعقیب کردند.

پر از بدی و فساد، مردان، و در میان آن‌ها بسیاری کاردینال، اسقف و کشیش، با کمک مار که شیطان است، همه تلاش خودشان را برای دفن کردن و نابودسازی پیام مرا و راز لا سالت به کار بردند. آنها موفق شدند این کوشش‌شان را بر مقیاس وسیعی انجام دهند، تنها ناکام ماندند، بابت یک مداخله فوق‌العاده از سوی من که آن‌ها (رازها) را در دست فرزندان حقیقی مرا آورد پیش از اینکه کاملاً نابود شوند.

با این حال، مار قدیمی، با آسیب‌هایی که به ظاهر مریم لا سالت زده بود نارضایتی داشت و تعقیب شدید خود را بر فرزندان واقعی من که در او ایمان داشتند ادامه داد. آنها را بی‌ارزش، نامشخص و مسخره کرد تا تقریباً ناامید شوند. بیشتر از همه، شیطان بسیاری مقامات کلیسایی را فریب داده بود به سکوت، دفن کردن و نابودسازی هر چیز در یک گور بزرگ از کفر، سکوت و تحقیر. در همین حال، فرزندان مرا ادامه دادند زندگی ناخواسته‌شان در گناه، خودشان را محکوم می‌کردند و به جهنم می‌رفتند (اینجا مادونا توقف کرد، چرا که نزدیک بود گریه کند)

در ۱۵۴ سال گذشته من با یک 'شامشیر عمیق دور' زخمی شده‌ام، بدون کسی برای تسکین مرا یا آرام کردن مرا. من خودم به بسیاری روح‌های برگزیده سخن گفته‌ام، خواستار کمک از پیام لا سالت بودم، اما شنیده نشدم. پسرم، تسکن بیاور بر من با انجام آنچه درخواست کردم. پس از ضبط همه چیز که می‌توانی، پخش کن پیام مرا در هر گوشه‌ای جهان، شروع کنید از برزیل.

اگر این کار را کنی، قطعاً اشک‌های غمی مرا پاک خواهی کرد و خارها را از قلب بی‌عیب من برداری. امیدم همه روی توست، پسرم، پس پیام مرا در هر جا پخش کن.

من هم شما را به اینجا آوردم، زیرا شما و زیارتگاه من در ژاکارئی ادامه و پایان لا سالت هستند. خودتان یاد دارید، پسرم، وقتی که برای اولین بار درباره‌ی لا سالت با تو صحبت کردم در ۱۹۹۳، زمانی‌که هیچ چیز نمی�دی و حتی ایده‌ی مرا اینجا ندانستی. از آنچه به شما گفتم شگفت‌زده شدید و فوق‌العاده‌ای بود، و بیشتر از همه خبری که راز آخرالزمان من همیشه پیشرفت کرده است. چیزی ندیدید و نمیتوانستید تصور کنید چقدر ارتباطات لا سالت با تو و ظاهر شدن‌های مرا در ژاکارئی دارد. می‌خواستم شما را اینجا داشته باشیم، و حالا از شما می‌خواهم که به کار بپردازید و همه‌ی آنچه ممکن است برای پخش کردن لا سالت بین تمام روح‌ها با خیرخواهی انجام دهید.

دیدم چقدر ساده و فقیر فرزندان کوچکم ماکسیمینو و ملانیا بودند؟ پس، پسرم، به دنیا بگو که فقر علامتی از ناخشنودی خدا نیست، بلکه نشان‌داری است از لطف او. بی‌چاره‌ای نتیجه‌ی گناه‌های خداست. من فقیر بودم. پسر الهی‌م فقیر بود. یوسف مقدس فقیر بود. خدا همیشه آن‌ها را در فقر مقدّس نگه می‌دارد که دوست دارد. با اموال مادی دقت کنید، زیرا کسانی‌که دارا هستند سخت تبدیل خواهند شد، چون به آنچه دارند وابسته‌اند و مال‌هایشان را دوست دارند. خدای کسی را که می‌خواهد نجات دهد، او را در 'فقر مقدّس' نگه می‌دارد تا تنها خیر واقعی‌اش او باشد.

همیشه ساده و دوستانهٔ با 'فقر مقدّس' باشید، پسرم، و به مردم مرا بگو که همین‌طور باشند.

برای این زیارتگاه من بسیار دعا کنید، زیرا در کمبود ایمان و شوق است. برای آنکه پیروزی بزرگ‌ترین من بر شر سریعتر بیاید، دعا کنید تا همه‌ی کارهای تاریکی را در دنیا نابود کنم.

به سلامت بروید، پسرم. از آمدن شما به اینجا سپاسگزاری می‌کنم. تو و تمام فرزندان من که با صداقت مرا دوست دارند و گوش می‌دهند، برکت‌دار هستید.

منابع:

➥ MensageiraDaPaz.org

➥ www.AvisosDoCeu.com.br

متن این وب‌سایت به طور خودکار ترجمه شده است. از هرگونه خطا پوزش می‌طلبیم و لطفاً به ترجمه انگلیسی مراجعه کنید