قدسیترین
(پروردگاریم)"- بنویسید: من میخواهم دخترم جوزفا مندز را بر روی قندیلها قرار دهیم و توسط دنیا به رسمیت شناخته شود. اگر این کار انجام شود، رحمت بیحد و حصر من غلبه خواهد کرد و دورهای از صلح برای جهان فراهم خواهد شد.
من میخواهم که دعوتهایم به دخترم جوزفا توسط تو، مارکوس تادئو، در دنیا شناخته شود و میخواهم تمامی دنیا رحمت من را بزرگوار کنند. کسی است که در زندگی جوزفا و در زندگیت عمل کردهاست.
بینید که رحمت من از فرستادن پیامها و فرستادههای خود به جهان خسته شده، چون مانند یک سنگ بیراهه، به لبهٔ خشونت، فاحشگی، فقدان ایمان، ناآرامی و شورشی علیه قانون مقدس عشقم میافتد. من نمی喚د که دنیا را مجازات کنم، زیرا از شما تاسف دارم، اما. دیگر هیچ گزینهای نخواهم داشت مگر اینکه زندگیام را تغییر دهیم. بنابراین، فرزندان عزیزم، در پای رحمت خود افتادهام، که مادر من است، چون تنها او میتواند برای شمای رحمت من به دست آورد! به او گوش بدهید! پاسخ دعوتهایش را که با نام من به شما میکند، بگویید، زیرا فقط آنگاه شما را نجات خواهم داد!
دانستن که همه کسانی که عمدتاً مادرم یا حتی خود او را رد کردهاند، از قبل محکوم شدهاند، چون او است:
- دروازهٔ تنها به سوی آسمان:
- راهروِ تنها؛
- امیدِ تنها گناهکاران؛
- کسی که میتواند خشم قدسیترین من را آرام کند؛
- کسی که در «ما» چشمهای بلندترین خود یافت شدهاست؛
- کسی که در لطف، زیبایی و ارزشی بر همه مخلوقات برتر است؛
- کسی که از من هر چیز را به خاطر آرزوهای دردهایشان و اشکهای بسیار بلندشان میگیرد.
به جز کودکان کوچک، که از زمان تولد خود آموزش دیدهاند تا مادرم را بگذارند، همه دیگر در خطر محکومیت ابدی برای نادیده گرفتن مادر پسر خدا هستند. او به آنها در پای صلیب داده شد، در وصیتی عشق، امضا شده با «مه» خون قدسیترین من.
من کافران را که «کشتار» میکنند مادرم، چه با سخنها، اعمال یا تمسخر، رها نخواهم کرد، زیرا خیانتشان سبب ویرانی بسیاری از روحهای بیگناه خواهد شد و به همان عذابی محکوم خواهند بود که فرشتههایی که سقوط کردهاند، هنگامیکه زیبایی ناگفتیاش را در فکر و دل سهتائیت مشاهده کردند، در آغاز خلق شوریدند و دستشان علیه من برافراشتند، سپس برای همیشه از حضورم دور شدند تا هیچگاه به رحمت نرسد.
من میخواهم مادرم توسط همه ستوده شود، عشق بیاورده شود و اطاعت شده باشد، زیرا این بیشتر شکوهی به من و پدر داد که اگر در جهان بیرون رفته بودند و معجزات شگفتانگیزترین را انجام داده باشند، بدون او. چرا خودم برای شما نمونهای گذاشتم با اطاعت از او، گوش دادن به او، خدمت کردن به او ۳۰ سال طولانی در ناظرت، تا همه شما من را در اطاعت، عشق و تعهدی که حقش دارد تقلید کنید، زیرا تنها من گفتم «بله»، و قضاوت جهان برای همیشه تغییر کرد، و برای «بله»اش، با من رنج کشید تا مرگم بر صلیب، سپس طی بقیه زندگی زمینیش. در آسمان نیز هنوز همه دردها، غمیها و مصیبتهای فرزندانش را در دل پاکش حمل میکند، و از دیدن آنها که مرا خیانت کردهاند، خودشان را به گناه و شیطان سپردهاند، سپس سقوط کردند در آتش جهنم.
اشکهای مادرم 'ارزش بینهایت' دارند، و من آنها را در زمین نیز شکوه میبخشم همانگونه که آسمان هستند. من این بشریت فروپاشیده را به زانو درآوردم پیش اشکها از خون مادرم، و آنها را به عنوان هدیه گرانبهایترین دلام و وعدهی نجات ابدی شناسایی کنیم.
برنگ من تنها پس خواهد کشید از تحمیل 'عذاب' هنگامیکه بشریت بداند که ارادهم این است تا آن را با مادرم نجات دهد، برای بزرگترین خواربار شیطانها و شر، و شکوهی بیشتر سهتائیت مقدس.
پس من میخواهم تو مارکوس، شوالیهِ تعقیب بیداغی و سفیر دلهای ما باشید، همه نیروهایش را صرف کنید تا مادرم در خواستههایش محبوب باشد و اطاعت شود برای همه، زیرا این شکوه بزرگترین است که امیدوارم از فانیان دریافت کنم. من بیشتر شکوه به پدرم دادم با اطاعت کردن از مادرم مریم نسبت به سه سال معجزات زندگی عمومیام. و هرکس همین کار را کند نیز خدا را همانگونه شکوه خواهد بخشید، زیرا اوست:
- نشیمنِ حکمت؛
- تابوت عهد با خدا؛
- گنجینهٔ پدرم؛
- شرف روح قدسی من؛
- باغِ شادیهای آسمانیام;
- بهشت فرشتهها؛
- علت خوشی مقدسان؛
- تنها راه رسیدن به آسمان؛
- گواهیِ ابدیِ خواربار شدن شیاطین.
پس، پسرم، میخواهم همه چیز ممکن را در حرم ظهورات من در ژاکارئی بکنی تا مادرم کنار من محبوب باشد و گناهکاران برای او به نزد من بیایند؛ چرا که اگر نه، با آنان عدالت خواهم کرد و رحمت.
من هستم «آنکه هستم»، و «آنکه لوح نجات تنها را به شما میدهد، آنکه راز دلِ مهربان من برای نجاتتان را میداند».
به زودی نزد او بیایید؛ چرا که من نیز به زودی نزد او خواهم آمد تا هر یک برحسب کارش و همانند آنکه از طریق او مرا محبوب کردهاند، بدانها بدهم.
(نظرات - مارکوس) «پس پروردگارمان قانون دیگری برای فرقه بندگان مریم را دیکته کرد؛ سپس وی و مادر مقدس به من همانگونه که پیشتر توضیح دادم، قدیسِ حیات بخشیدند».