(گزارش - مارکوس) ما در این روز سفر میکردیم. زمانی که به کوریتیبا رسیدیم، فرشته صلح به من ظاهر شد، جایگاه مریم مقدس را گرفت که اجازه داد هرروز بیاید. شادی بزرگی قلبم را پر کرد تا دوباره دوست بزرگ آسمانیام را ببینم. او با یک تونیک سفید بسیار زیبایی پوشیده بود در حالیکه بالهای نورش براقانه میدیدند. به من مانند مریم مقدس سلام گفت. سپس به من گفت:
(فرشته صلح)"- مارکوس، من فرشته صلح هستم و تو را دعوت میکنم تا با من یک پدرمانو برای تبدیل دنیا بگوییم".
(داستان - مارکوس) "او شروع به گفتن پدرمانو کرد و سپس من ادامه دادم. بعد از آن پرسیدم: عزیز فرشته مقدس صلح، مریم مقدس چه میخواهد امروز از من؟
(فرشته صلح) "- او میخواهد که تو در دعا ادامه دهی، به او اعتماد کن و از آنچه شیطان اخیراً برایش کردهاست بترسی. او آرزو دارد تا کتابهای زندگیاش را جستجو کنی و آنها را به ژاکارئی ببری زیرا زیارتگاه ظاهرات "شهر اسراری مادر خدا بر زمین!" خواهد شد!
(مارکوس) "- چه زیبایی!"
(فرشته صلح)"- وقتی این روی زمین دیده شود، حتی زیباتر خواهد بود. بترسی نکن مارکوس، چرا که من همیشه کنارت خواهم بود".
(داستان - مارکوس) "پس از پاسخ دادن به یک سوال دیگر (خصوصی)، پرسیدم آیا مریم مقدس چیزی بیشتر میخواهد. جواب داد:
(فرشته صلح) "- نه، امروز او هیچ چیز دیگری نمی�باید".
(گزارش - مارکوس) "و ناپدید شد. ماشین در حرکت بود و تمام ظاهرات حدود ۱۲ دقیقه طول کشید ".