بچهها، من مادر شما هستم، ملکه و فرستاده صلح، مادر خدا، عشق و لطف. از شما میخواهم: دیگر گناه نکنید! خدای ما را که به این اندازه غمگین است، آزار ندهید! بازوهای من شمشیر عدالت... برای بر روی شما افتادن نگهداری کردهام... اما با گذشت زمان... دیگر نمی�ی توانستم آنرا نگه دارم...
اکنون بالای سرهایتان آویزان است... خدا را تمسخر نکنید و بگوئید "از مدت طولانی اعلام شده که عذابها خواهد آمد، اما هیچ چیز رخ نداده!" ...چون وقتی کمترین انتظار دارید، شمشیر عدالت بر روی شما لرزیدن خواهد کرد، و در کمتر از دو دقیقه، بسیاری خواهند مرد! زمین در دست خدا است، و تنها او مسئول باز کردن آن و بلعیدن انسانها است، اگر بخواهد... من برای شما دعا کردهام، بچههایم، اما... روگوسهای من دیگر قادر به کنترل غضب و خشم عظیمالجبار علیه گناهان بسیارتانی که بدون پشیمانی میکنید نیستند...
من بیکران هستم، درست است، اما میخواهم شما بفهمید که عشق من برایتان، ارادهٔ من به نجات دادن شما، تحت اختیار عظیمالجبار قرار دارد... و اگر رد کردن خدا از سویتان نهایی شود، سپس عذاب خواهد آمد... من بین صلیب و شمشیر هستم، چون یک طرف خدایم را، پسر الهیام که آزاردهیده شدهاست میبینم. و در طرف دیگر شما را میبینم که به گناهانتان، لذتهایتان چسبیدهاید... بدون تبدیل شدن... بدون جستجوی تغییر محکمی زندگی... اوه بچهها! کسی از درد من رحم کند! کسی مرا کمک کنه تا جانها نجات یابد! دعا کنید، تسبیح بخوانید! دعا و تسبیح بخوانید! اگر این کار را انجام دهید، قلب بیعیبالنقصم برتری خواهد یافت، و پدر زمانهای صلح، رحمت و خلاصی به زمین فرستاده خواهد شد... امروز که من مادر آسمان بودم، از شما همهایند روحانیت میکنم!
به همهتان در این لحظه روحانیت میکنم!"
پیام سنت یوسف
"بچههای محبوب، گوش کنید به آنچه از طریق دهان این بندهٔ من برای شما میگویم! قلب محبوبترینام میخواهد شما را به قلب همسر محبوب و پاکدلِ خود، مریم مقدسترین کشاند... قلب محبوبترینام، همانطور که در بیت لحم غاری برای او جستجو کرد، امروز نیز دلهایی را جستجوی میکند که او را با عشق پذیرفته و بپذیرند.
قلوبهایی که برای او میخواهم، نه آنهایی هستند که فقط به مدت کوتاهی او را پذیرفته و سپس بیرون راندند، بلکه قلبهایی هستند که همیشه او را پذیرا باشند. این قلوب هستن که میخواهم به آن کسی بدهم که مادر عشق است، مادر صلح، مادر خدا! دل محبوبترین من در آن شب بیت لحم بسیار درد کرد وقتی که بر در خانهها کوبیدم و برای همسر محبوب خود و خدایی که باید متولد شود پناهگاهی پیدا نکردم. این راز درد دل محبوبترین من است. نه از خاطر خودش درد کشیدهام، بلکه چون او را خسته از سفر دیدم. چون او را از گرمای خورشید، گرد و غبار، تشنگی و خود سفر روی پشت یک خر تمام روز خستگیده دیدهام. آمادهٔ زایش پسر خدا!
درد من این بود که خدایی را دیدم، پادشاه آسمانها و زمینها، در استبل گندیدگی، تاریکی و سردی متولد شد، هنگامیکه باید در جایگاه ارجمندیترین همه جاها به دنیا میآمد چون خدا بود...در حالیکه مردان خوردن و نوشیدن کرده بودند و برای خواب گرم خود جمع شدهبودند، همسر الهیم من یک توده کاه خیس را پذیرفت تا زایمان کند. پروردگارم و خدام آنجا متولد شد...دیدم او فقیر است...سرد است...کوچک است...تخلیهشده از همهجانبه...دل محبوبترین من با 'تیز تیر' شکستهشد، همانطور که دل همسر الهیم من مریم نیز شکست. چقدر در آن شب درد کردیم، هیچ عقل انسانی یا فرشتهای هرگز نمیتوانست بفهمد...اگرچه بزرگترین شادی از داشتن خدا همراه ما، جانمان را پر کردهبود، اما یک دردی ناگسسته برای بیارزشی مردان دلمان را شهید ساخت.
بگو، مارکوس، بگو، پسرم، به همه روحها که اگر این درد مخفی من را تقدیر کنند، آنرا هر روز یاد آورند و با دعا کردن یک پدرمانه، سلام مریم، سبحان الله، و آرزو قلب محبوب من، تمام خواستههای این روحها را برآوردم، تا زمانیکه آنچه میخواهند مخالف اراده خدا نباشد. کسانی که درد مخفی من را یاد آورند توسط من دوست دارند شدهاند و حفاظت من از آنها هر روز زندگیشان، بهروزرگشتن آنها خواهد بود...من آمدهام برای ستایش عجایب خداوندی که همسر الهیمم است. آری! او زندهاست! او سلطنت میکند! او سلطنت کرده و سلطنت خواهد کرد...تا ابد!...و همه دشمنانش زیر پایان قرار خواهند گرفت!...یک روز، جهان تمام با یک معجزه از مریم الهیمی من نجات پیدا خواهد کرد!...قلب پاکیزهاش برتری یابد و روحهایی که او را پذیرفتند، پیامهایش را پذیرفتند. مسیح خداوند ما و اراده الهیمش را پذیرفتهاند، آنها ایستاده خواهند بود تا با جلال به استقبال او بیایند، آمدن از ابرهای آسمان همراه پسر الهیاش، احاطه شده توسط همه فرشتگان مقدس که برای او میخواند. این زمین تبدیل خواهد شد به "زمین مریمی"، سرزمین مریم، بستان خوشبختی مریم الهیمی...امروز بر شما تمام خیرم است".