پیام‌هایی به کودکان تجدید، ایالات متحده آمریکا

۲۰۱۴ سپتامبر ۲۱, یکشنبه

آداره چپل

سلام، عیسی که در مقدس‌ترین قدس حاضر هستید. من شما را دوست دارم و به شما تعظیم می‌کنم، پروردگارم و خدایم. از آنکه امروز با شما هستیم، عیسی، سپاسگزاریم. من دیدن شما در این چپل را فوت کردم، خداوند، هنگامی که خارج شهر بودیم. سپاسگزار برای فرصت حضور داشتن در ظهورات مادرت به مریجا. چه برکت و نعمتی بزرگ است، خدایم! از همه چیز بسیار سپاسگزاریم عیسی! سپاسگزاریم، مادربزرگ مقدس مریم، که با آوردن بوی پاکی خود به زمین آمده‌اید تا جهان خشک ما را که نیاز زیادی به زیبایی و عشق دارد؛ شما را نیز نیازمند دارید.

«شما برای همه چیز خوش آمدید، فرزندم. سپاسگزاریم از دیدن من در حضور خود در یوقرت. من راضی هستم که قربانی‌هایی بر سر سفر خانواده‌تان گذاشته‌اید تا زمانی با من بگذراند و همچنین به ظهورات مادرم بروید. این برای شما، خانواده‌ی شما و جامعه‌های او بسیار مهم بود. او بارها نعمت‌ها و برکت‌های مادری خود را روی همه حاضران ریخت. او اعضای جامعه‌اش را دوست دارد و راضی است که در جستجوی قدسیتی باشید.»

همیشه نزدیک مادر مقدسم بمانید تا آرزو قلبت - قدسیت - برآورده شود. من از تمنا شما، فرزندم، آگاه هستم و همه دعاهای شما برای این نیت را می‌شنوم. پیو نیز دعاهایی برای این نیت داشت و او هم به من درخواست نعمتی برای قدسیت شما و خانواده‌یتان دارد. در مورد زمان‌هایی که سقوط کرده‌اید فکر نکند اما فقط بپایید و ادامه دهید تا دنبالم باشید. وقت بسیار مهم است، عزیزم. جان‌ها در خطر هستند. روی مسیری که برای شما و خانواده‌تان تعیین کردم پیش بروید زیرا مادرم و من راهنمایی می‌کنیم. وقتی بی‌صبر شوید، به صلح و نعمت دعا کنید. من شما را دوست دارم و نزدیک شماست و هرگز از کنار شما نخواهم رفت.»

سپاسگزاریم عیسی. من نیز شما را دوست دارم. برای رشد در عشق خود به شما دعا می‌کنم، اما نمی‌توانم این کار را انجام دهم، عیسی. قلبم اغلب بیابانه و خالی است و نمی�ید که چرا وقتی شما چنین کاری کرده‌اید برای من. باید از شادی پرش کنم به خاطر عشق به خداوندم و هنوز احساس می‌کنم گمشده، تنها و بدون خوشی واقعی هستم. فقط در این زمان آرام آدابوراسیون، یا هنگام مراسم یوقرت یا هنگامی که عمیقاً دعا می‌کنم، خانه‌ام را حس می‌کنم. نمی�ید چه چیزی درون من اتفاق می‌افتد، خداوند، مگر اینکه بی‌خوشی از شما بدونتم و حتی با گروهی از مردم اطرافم، در انزوا هستم. احساس می‌کنم فقط حرکت‌های زندگی را انجام می‌دهم به جای واقعی و عاشقانه هر لحظه‌ای که زنده‌ام. چه مشکلی دارم عیسی؟ نمی�ید چرا چنین بی‌خوشی و ناکرار باشم. لطفا منو برای همه بارهایی که شما را خشمگین کرده‌ام و از شما ناکامی داشته‌ام، بخشایید. یک زمانی بود که با عشق به شما، عیسی، آتشین بودم.

من متاسف هستم که شما را فوت کردم، خداوند. من شما را دوست دارم و می‌خواهم از شما راضی باشید.

«پسرکم، این یک مسیر طبیعی در زندگی روحانی است. یکی تجربه‌های بالا و پایین دارد، مانند اقیانوس که سیلاب‌ها و کم‌آب‌هایی دارد. همچنین ریتمی طبیعی برای زندگی روحانی وجود دارد. روی احساسات یا تجارب تمرکز نکنید زیرا آنها در حال تغییر هستند. فقط بر این واقعیت متمرکز باشید که تو از من دوست داری، یشوعت. می‌توانی هم به عذاب و مرگم فکر کنی، مدیت و تفکّر کنی. بدین طریق، یاد آفرینم را برای عشق بزرگ من به بشریت، هر کس که درد شدید، ظلم و شکنجه‌ای از آن‌ها که من برای نجاتشان مرده بودم، تحمل کردم. من فرزندان خودت را چنان دوست دارم که اگر لازم باشد دوباره این عذاب سختی را تحمل می‌کنم تا بیشتر روحها را نجات دهیم، اما پسرکم، نیازی نیست. عمل عشق نجاتی من به حدی بزرگ بود که پدر قبول آن را برای همیشه و همه مردم کرد؛ کسانی که قبلاً مرده بودند، کسانی که در آن زمان زنده بودند و کسانی که بعدا متولد می‌شدند; تمام انسان‌ها ساخته شده‌اند یا هنوز ساخته نشده‌اند. عشقم همه چیز را پوشش داده و شامل همه است. بر این باید تمرکز کنی نه روی احساسات خودت. به من اعتماد کن، پسرکم. به من اعتماد کن که در روح تو کار می‌کنم، زیرا چنین هست. تنها کافیست که از من دوست داری و آرزو داشته باشی پاکیزگی را بدانید. من تو را بغل می‌کشم و درون قلب مقدس و رحمت‌آمیز خودت پنهان می‌کنم.»

سپاس، یشوع. من از تو دوست دارم.

«و من هم از تو دوست داری. هیچگاه خسته نمی‌توانم شنیدم که فرزندانت به من بگویند که از من دوست دارند.»

خوب، پروردگار. خوشحالم!

«دخترم، تو در مورد بسیاری چیزها نگران هستی.»

بله، پروردگار. همه نگرانی‌ها را به تو می‌آورم، یشوع. این بارهای خودت را زیر پای صلیبت گذاشته‌ام تا برای همیشه توسط تو بسته شوند. هر نگرانی، اضطراب و بار را به تو سپرده‌ام. من رو پاک کن، پروردگار. مرا خودش ساز.

«تو منی، پسرکم کوچک. تو متعلق به من هستی و من تو را در امنیت قلب مقدس خودت پنهان کرده‌ام.»

سپاس، پروردگار و نجات‌دهنده‌ی من.

«دخترم، از توبه‌ای که به من تقدیم کردی وقتی تو و خانواده‌ت در گرمای آن کوه را صعود کردند، تشکر می‌کنم. مادرم نیز برای اینکه خودتان را به او وقف کرده‌اید، متشکریم. او بسیار خوشحال بود. لطفا دخترت را مطلع کن که از توبه و قربانی‌اش سپاسگزاری می‌کنم. همه‌ی آسمان‌ها در حمایتش بودند و برای وی دعا می‌کردند. حتی کوچک (نام حذف شده) نیز مشکل داشت تا کوه را صعود کند و تحت تأثیر گرمای آن قرار گرفت. قربانی او یک پیشکش بسیار خوشایند بود. نمی‌توان به تو توضیح داد که چقدر برکت‌هایی دریافت کردی در (مکان حذف شده) هنگام زیارت‌ت آنجا، همچنین چه تعداد زیادی از برکتها برای دنیا و روح‌های ناشناس من یا دور از من توسط خودشان کسب شد. قربانی‌هایشان پیشکش ارزشمندی به خداوند آسمانی بود، خصوصاً در جشن بزرگداشت صلیب من. دخترم، تو چیزی داری که می‌خواهی درباره‌اش با من صحبت کنی؟»

بله، پروردگار. دارم. بخشی از پیام کوچکی را برای (نام حذف شده) خواندم. احساس کردم باید یک نقطه در بحثی که داشتیم روشن کنم. حالا پشیمان هستم که قبلاً به تو نپرسیدم. من متاسف‌ام، عیسی. پروردگار، او می‌خواهد پیام‌ها را بشنود یا بخواند، اما نمی‌توانم مطمئن باشم که این کار خوب است. چه گفته‌ای درباره‌ی این موضوع، عیسی؟

«فرزندم، (نام حذف شده) برای نقشی بسیار ویژه توسط مادرم انتخاب شده‌است. او شکل گرفته و پرورش یافته تا در زندگی‌اش به پذیرش نقش خود در تشکیل و بنیادگذاری جامعهٔ مادرم بپردازد. بسیاری از پیام‌ها و گفتگوهای ما درباره‌ی جامعهٔ مادرم بوده، اما تو نیز دربارهٔ زمان اشتراک گذاری کلمات من که برایت دیکته شده‌اند، تردید داری. ما با یکدیگر رابطه‌ای ویژه داریم؛ زیرا در حال شکل‌دادن به تو هستم و نقش مرشد روحانی‌ات را ایفا می‌کنم. این زمانی بسیار خاص است

ما همراه هم وقتی از حضور یوقانیستیک من تعظیم می‌کنی، اشتراک داریم. فهمیده‌ام که حساسیتِت به اشتراک گذاری کلمات من، گفتگو ما را خصوصی و عاطفی می‌داند. می‌خواهم تو این موضوعی در نظر بگیری؛ آیا اشتراک گذاشتن عشقمان نسبت به یکدیگر مردم را از من دور کند یا نزدیکتر به من برساند؟»

پروردگار، وقتی چنین بیان کردی، فکر می‌کنم که باعث نزدیکی بیشتر مردم به تو شود. نمی‌توانم تصور کنم چگونه بتوانند از تو دور شوند مگر اینکه رویت را در نظر بگیرند و نه تو. باور دارم این ریشه‌ی تردیدی‌ام برای اشتراک گذاری است. احساس می‌کنم مقاومت خودم در هسته‌ی وجودی‌ام هست.

من نمی喫د خودخواه باشم، عیسی زیرا من می‌خواهم دنیا تمام به چشمه شیرینت و گرانبهایت تو بیندازند و بدانند که چه قدر تو ما را دوست داری. من شرمنده‌ام، خداوند و نمی‌خواهیم کسی ببیند که ‘من’ هستم. اگر آنونیم بود، از اشتراک گذاری کمتر ناراحت می‌شدم و در همین حال که این تردید و مقاومت تجربه می‌کنم، هم به اشتراک گذاشتن آرزو دارم تا آنها تشویق شوند، و از تو بیاموزند چنانچه من آموختم. عیسی، من یک تضاد هستم، قطعاً! «پسرک، این‌ها در نظرات طبیعی هستند، و حتی سالم‌اند. شما را ترغیب می‌کنم که به عیسی خودت اعتماد کنید در زمان‌های شک و تردید. همچنین تصمیم‌گیری برای اشتراک گذاری و با چه کسانی، بر عهده توست زیرا زمانی که با دیگران اشتراک گذاشته‌ای، قبلاً دعا کرده‌ای. واقعا، پیش از خواندن بخشی از کلمات من (نام پنهان)، به روحم دعا کردی.»

فکر می‌کنم بله، عیسی.

«به روحم و راهنمایی‌ام اعتماد کن، اما فقط پس از اینکه دعا کرده‌ای و صدای من در قلبت را شنید.»

بله، عیسی. خداوند، من هم نگران هستم که چه اتفاقی می‌افتد بعد از اشتراک گذاری با جامعه، اگر چنین رخ دهد (اشتراک کلمات تو). نمی喫د باعث بدخواهی یا احساسات نامطلوب شوم.

«این قابل فهم است، دخترم اما مسئول آنچه دیگران با کلمات من می‌کنند نیستی. این انتخاب آنها خواهد بود، دخترم. نگران اشتراک گذاری کلمات من (نام پنهان) هستی، ولی می‌خواهم تو آن را انجام دهی. سپس به او بگذار که تصمیم بگیرد چه کاری کند. خودت را اجازه بده تا به او اعتماد کنید چون بنیان‌گذار جامعه مادرم است. اینطور هم به او و به مادرم اعتماد میکنی؟ فهمیدی؟»

فکر می‌کنم بله، خداوند. مادر تو، مریم مقدس (نام پنهان) را برای این نقش انتخاب کرد، پس با اعتماد کردن به او که ما را رهبری کند، و با اعتماد دادن به او که کلماتی که تو به من داده‌ای را برای جامعه اشتراک گذارد (یا در رابطه با جامعه)، نشان می‌دهم که به مادرم مقدس و گزینه‌اش از (نام پنهان) اعتماد دارم. این فهم درست است، عیسی؟

«بله، پسرک کوچک. دقیقا همین درس هست که من می‌خواهم تو بیاموزی! بسیار خوب گفت!»

سپاس خداوند عیسی. شما بسیار مهربان و صبور با چنین کودکی ساده هستید. من خیلی خوبی برای درک آنچه می‌گویید، مسیح ندارم و حتی وقتی که دارم، اغلب (تقریباً همیشه) فراموش می‌کنم. سپاس از اینکه روی من ترک نمی�ید، خداوند.

“دخترم، برای جامعه مادرم زمان‌های سخت زیادی پیش رو است. تصمیمات سختی نیز وجود دارد که بر (نام پنهان شده)، پسرم، سنگین خواهد بود. کلمات من درباره جامعه مادرم در هنگام آزمون‌ها و محنت‌هایی بزرگ مفید خواهند بود. اگرچه بیشتر آنچه نوشته می‌شود برای او در ابتدا فهمیده نمی�ید اما با گذشت زمان و خواندن دوباره و دوباره کلمات من بسیار بیشتری از آن را بهتر خواهد فهمید. پرده‌ای که بر روی چشمش است، تکه‌تیکه باز شده و معنی عمقی‌تر آشکار می‌گردد. تو نیز این موضوع را تجربه کرده‌ای، آیا نه؟ کوچکم؟»

بله خداوند؛ تا حدی چنین بوده‌است. همیشه پس از اتفاقات روشنتر است و حتی با گذشت زمان. وقتی به نوشته‌های قدیمی‌تر خود بازمی‌گردم، فهمی جدید پیدا می‌کنم و معنی عمقی‌تر را کشف می‌کنم. گاهی فکر می‌کنم که فقط فراموش کرده‌ام شما چیزی گفته‌اید؛ صداهای تازه است.

“کوسه کوچکم، این به خاطر آنست که برای تو خیلی چیز هست تا همه را در یک بار فهمی. رشد زمان می‌برد، فرزندم.”

بله خداوند. من می‌بینم که چنین است. خداوند، آیا چیزی دیگر برای گفتن دارید؟

“بله، فرزندم. تو روی آماده‌سازی خانه، بسته‌بندی و بسیاری از کارها متمرکز خواهی بود چون خانه‌ات به فروش گذاشته می‌شود. این نیاز دارد که زمان زیادی صرف شود و انرژی بسیار مصرف کند. ترس نکن که با این چیزهایی که مهم هستند اما تو آن‌ها را معنوی نمی�ید غرق شده‌ای، زیرا من همراهت هستم و ادامه کار در روح شما همه خانواده‌ات خواهم داشت. وقتی روی خانه‌ات کار می‌کنی، برای مرحله بعدی از سفر خود آماده‌سازی می‌کنی. هنگامی‌که میان اشیا تعیین میکنی که به دیگران داده شود یا بسته‌بندی شوند، یک سفر را طی خواهی کرد و مشکلات گذشته و خاطرات گرانبهایش را یاد خواهد آورد. در این زمان من همچنان روی روحت کار خواهم داشت. فرایند جدا شدن شروع می‌شود و وارد مرحله‌ای از ترک چیز‌ها، رویدادها و افراد خواهی شد. آن‌هایی که برای تو گرامی هستند باقی خواهند ماند اما فرآیندی از «خداحافظ» را آغاز خواهد کرد. دل‌دار باشید کوچکم، زیرا من همراهت هستم و پدرم در آسمان نیز با شما است. اکنون آماده‌سازی می‌کنید تا به مرحله سخت‌تر پایان دادن زمان خود در وطن برای شروع «فرار به مصر» برسید. این چیزهایی که به تو گفته‌ام را فکر کنید و آن‌ها را بررسی نمایید. بین زندگی‌های شماستن و خانواده مقدس مقایسه بزنید. فرزندم، چرا یوسف مادرم و من را شبانه به مصر برد؟»

برای فرار از هیرود، عیسی که می‌خواست جانت رو بگیرد.

«بله، فرزندم. یوسف مقدس به هشدار فرستاده شده توسط فرشته من گوش داد و با شتاب رفت. او مسئول حفاظت از مادرم و من بود و برای همین کارهایی که خدا فرمان داده بود انجام داد. در محافظت از من، او نجات را برای بچه‌هایم حفظ کرد؛ او آنچه باید می‌آمد را محافظت کرد: کلیسای واقعی من. این است که چرا، گوسفند کوچکم، یوسف مقدس حفاظت‌کننده خانواده مقدسی و کلیسا است. خانواده‌تو هم باید بروند تا اراده پدرم را انجام دهند. همه شما تحت حمایت مادرم و یوسف مقدس خواهید بود و به صحرا می‌روید جایی‌که جامعه مانند یک آب‌نما برای دیگران ظهور خواهد کرد. با انجام اراده پدرم در دعوت مادری مقدسی، همه شما محافظت خواهید شد، اما مهم‌تر از آن این است که جامعه‌تو که متعلق به مادرم است، بندرگاهی در میان طوفان برای دیگران در زمان‌های آزمون بزرگ خواهد بود. می‌بینی فرزندم چقدر مأموریت مادرم برای جامعه‌اش اهمیت دارد؟ آیا شروع به دیدن کرده‌ای کوچکم؟»

فکر می‌کنم بله، خداوند، اگرچه احتمالاً فقط نوک یخبرگ است. من می‌دانم نمی‌توانم کاملاً فهمید اما باور دارم زمان تعقیب مانند هیچ زمانی که از آن آگاه هستیم نخواهد بود.

«بله، دخترم. همانند روزهای اولیه کلیسا خواهد بود که شیطان کلیسای جوان من را آزار داد و بسیاری از شهداء مقدس به پادشاهی آسمانی من وارد شدند. اما بدتر است، زیرا ابزارها و سلاح‌هایی که انسان امروزه دارد بسیار مرگبارتر هستند. ویرانگری گسترده و تلفات بی‌گناهانه مانند هیچ زمانی دیگر خواهد بود. بله، دخترم، این سخت برای فهمیدن است. ترس نکن، چرا که من با تو هستم. از بقیه خود را رها نخواهم کرد. جامعه‌های مادرم آبشارهای صلح، عشق، پنا و حفاظت خواهند بود که از طریق آن‌ها کلیسا و زندگی شما مانند آنچه می‌دانید دیگر نیست، زیرا مادرم به شما یک راه جدید زندگی خواهد آموخت. دخترم، این «راه نو» برای تو و فرزندان من دیگریست اما در معنای اینکه همان چیزی است که خداوند همیشه قصد داشت زندگی روی زمین را برای فرزندانش باشد. کار فیزیکی بسیار وجود دارد، اما شادی، وحدت و عشق بیشتر خواهند بود. همه به من، خدایی واحد، خالق تمام چیزها، پسر و روح قدس پرستش می‌کنند. فرزندانم با وحدت پرستش می‌کنند و در حضور یوقارتی من باور دارند. بله، دخترم این برای تو امید زیادی دارد,. روی وعدهٔ من به تو و خانوادهٔ تو، جامعه‌های مادرم، برا یک راه جدید زندگی تمرکز کن. اتفاق خواهد افتاد، دخترم. دل بگیر. وقتی دشواری‌ها و آزمون‌ها می‌آیند و احساس می‌کنی که آزمایش شده‌ای، به یسوعت اعتماد کن. برای برادرها و خواهران تو دعا کنید که من را نمی喫د یا دنبال من نیستن. زمانی نزدیک است، اما هم‌اکنون هست که کسانی که بی‌دقیقه‌اند باید من، نور را انتخاب کنند یا دشمنم تاریکی. زمان جدایی نزدیک است. به خداوند دعا کنید تا دلها برای من باز شود. این همه‌است، گوسفند کوچکم. با شادی وارد وقت آماده‌سازی خانوادهٔ تو شو و بدان که «بله»‌هایت رو می‌دهی. در این موضوع اطمینان داری. مادرم پذیرش تعهدات توی را قبول کرد و به او تعلق دارید و هم‌چنین به من. هیچ ضرر نمی喫د بر روح شما. دوباره تعهد خود را تجدید کنید، ادامه دادن دعا کرده و قربانی‌ها بدهید تا ما این زمان بسته شدن شروع کنیم. بستن زندگی‌های قدیمیتون. وقتی که این مرحله پایان می‌یابد، مأموریت پدرم آغاز خواهد شد.»

«با سلامتی بروید، گوسفند کوچک من، مطمئن از حضور و عشق من باشید.»

تشکریده، خدای محبوب. تو را دوست دارم و به تو اعتماد می‌کنم.

«تو را در نام پدرم، در نام من و در اسم روح قدس مقدس برکت دهم. حالا با سلامتی من بروید. برای دیگران عشق باش.»

تشکریده، یسوعم. تو را دوست دارم!

منبع: ➥ www.childrenoftherenewal.com

متن این وب‌سایت به طور خودکار ترجمه شده است. از هرگونه خطا پوزش می‌طلبیم و لطفاً به ترجمه انگلیسی مراجعه کنید