محبوب من:
تو سینهچشمه چشمهایم هستی، تو را میخواهم و خواهام کرد تا عشقت به من تازه شود.
با چه درد دل میان مردم خود راه میروم که بیتفاوتی و گناه را احساس میکنم که اکنون یک نیروی است که انسان را از قلب خودش کنترل کرده، وجدان و ارادهاش را کشیده!
انسان به طور مداوم در برابر عشق من بسته شده و راه برای آن نیروی که او را کنترل میکند باز میشود: گناه، این باعث میشود برادران یکدیگر را دشمن ببینند و علیه هدیه زندگی شورش کنند.
در خلق همه چیز مرتبط است؛ انسان گناه خود را به خودش وارد کرده، در برابر برکت خانهام بسته شده و خطای خودش را روی زمین ریخته که آنرا آلوده میکند.
انسان از یک غلطی به غلطی دیگر رفته، شرش را پخش میکند و خودکفاییاش را باور کرده، برادرش را کشت. برادری مرگ برادر خودش را انتقام گرفته و هر قانون و قاعدهای نقض میکند -- در نهایت همه آنها یکدیگر را در همان گلال که از آنجا بیرون نمی�دهاند بلکه بیشتر غرق شدهاند ببینند.
میان کسانی که منم راه میروم، و هر یک مسئول اعمال خودش است, اما تو مسئولیتی نپذیری. برعکس، به طور تکراری عمل میکنی، بدون فکرمندی، گناههایی علیه من مرتکب شدهای که هر بار شدیدتر هستند.
میان بدن روحانی خودم راه میروم که سرش هستم، دیدار دارم چگونه با اعمال و کارهای خالیاش را تغییر دادهاید و بدون استراحت من رو زخمی کردهاید. بیشتر دردی از آن است که آزارهایی را دریافت کنم که توسط کسانی هستند که خودشان به خانهام تقدیم شدهاند.
من نمی�ده مدرنیسمها در کلیسای من؛ یک کلیسا مقدس میخواهم، زندگی در ارادهی من با آگاهی از عشقم که همه چیز را کنترل میکند. یک مؤسسه تحت خدمت من میخواهم، کسانی که منم به سوی آن برادران و خواهران که من رو نمی�دهاند و نادیده گرفتهاند هدایت کند.
همه فرزندان خود را دوست دارم؛ آنها را چنان دوست دارم که حتی اگر از من آزار بگیرند، میخواهم تو در برابر لحظات آینده رنج نکشی. مادرم رو به شما دادهام تا زیر پناهش همه کسانی که با آزادی کامل خودشون به او سپردهاند محافظت شود. اما چنین بستهبودن ذهنی است در میان کسانی که منم که طرحهای من را بر گناه و گناهماران رد میکنند. تو یک خداوندی میخواهاید که گناه رو توجیه کند… و آن من نیست.
تو مرا رد کردید… درخواستهایم بهدلیل ترس از کنترل کسانی که بقیهی دنیا را اداره میکنند، رها شدهاست؛ انسانها باعث خوار شدن هر اصل اخلاقی میشوند، کنترلشده و بیقاعده و غریزی.
عزیزم، جنگ با شر شدید است، شر تقویت شده، کنترلکننده و گمراهکنندهٔ ساده یا کسانی که فکر میکنند همه چیز را میدانند اما هیچ چی نمی�ابیند؛ زیرا عشق من ثابت نیست بلکه عمل در حمایت از برادران و خواهرانت.
من سکوت هستم که در بیابان ارادهی انسانی سوءاستفادهشده فریاد میزند…
من نور هستم در تاریکی ذهن کسانی که پر نشدهاند
با کلام من…
شخص و خالقاش: بزرگترین داستان عشق و کمفهمشدهترین…
کسانی که منند، با سختی رفتار میشود؛ ابزارهایم تعقیب شدهاند تا صدایمن را خاموش کنند. چقدر کور انسان است! من بهدور از خستگی سخن گویم، تا زمانیکه انسان دوباره به خانهی من برگردد و پس از پاکسازی بزرگ، اگر با دل پاک و پوشیدهبهسفید بیاید، او را پذیرفتهام.
عزیزمن:
توفان خورشیدی منتظر نیست، دعا کنید.
برای برزیل دعا کنید؛ زمینش بهقدر کافی محکم نخواهد بود.
برای ایالات متحده آمریکا دعا کنید؛ درد بیدور از آرامشی خواهد آمد.
زمین پیش روی نیروی موجها میلرزد. اتنا هم زیبایی و هم ترسندهٔ یکجا خواهد بود.
من با عدالتم که به کمر من بسته شده، انرژی، دقت و شیرینی عشقم نزدیک میشوم.
برای کسانی که برای نامم آزار دیدهاند یا شکنجهخوردهاند آمدهام.
فراموش نکنید که کودکان شادی خانهی منند و هرکس آنها را آزارده و به آنها تلخی میبخشد، دو برابر محاکمه خواهد شد.
متردد راه نمی�ابین؛ دقت کنید,
دشمن آخرالزمان میخواهد آنهایی را که من دارم نابود کند. زره ایمان در عشق الهیام را بپوشید.
عزیز من، سایه جنگ دوباره پیش از انسانهایی است که درد خودشان را نمیبینند، بیدینی آنهایی که مرا ندانستند بدون استراحت بالا میآید.
عزیزان بچهها:
فراموش نکنید که «من هستم کس که هستم» و قومام توسط من رها نخواهند شد. هر یک از شما با فرشته نگهبان خود میگردید، او را دعوت کنید. به آسمان نگاه کنید، خواهید دید برکتام به سوی شماست نزول میکند. فرشتهٔ عشقام خواهد آمد تا عشق باشد و قومام را یاری دهد؛ با ایمان شکستناپذیر ادامه دهید.
برکتم شما را، برکتام توسط شماست به خانههایتان برده شود و در خانههایشان درها و پنجرهها را با آن دست که برکتام را دریافت میکنید بمانند.
برکتم شما را.
عیسوس شماست.
سلام مریم پاک، بدون گناه زاده شده.
سلام مریم پاک، بدون گناه زاده شده. سلام مریم پاک، بدون گناه زاده شده. سلام مریم پاک، بدون گناه زاده شده.