چهارشنبه، بیست و شش ژوئیه دو هزار و دوزد: (سنت آن و سنت ژواکیم)
عیسی گفت: «پسران من، امروز روز جشن بزرگداشت پدرانم را میگذرانیده. شما در کتاب مقدس دربارهٔ تولد مادرم مبارکه و خودم خواندهاید. دیدار زمانی بود که من از کتب یشایا در ناصره بخواندم که درباره آمدن مسیح سخن گفتهاست. پس از آنکه کتاب مقدس را خواندم، نشستم و به آنان گفتم که این روز همین کتاب مقدس در گوششان تکمیل شده است. بعدتر تأکید کردم که از پدرم آمدهام و مردم میخواستند من رو بکشند چون فکر کردند بلافاصله کردهام. در انجیل امروز به مردم درباره مثالهای آمدن پادشاهیم سخن گفتم. سپس گفتم: «پیشواها و روحانیون زیادی آرزو داشتند آنچه شما شنیدید را بشنوند، اما نشنیدهاند، و معجزات من را ببینند، ولی ندیدهاند.» پسران امروز کتاب مقدس مرا خواندهاید، و از معجزات من خواندهاید، لیکن ایمان دارید بدون اینکه مرا در گوشت ببیند. پس از قیامتم به حواریون گفتم که ایمن هستند چون میتوانند بدن مجیدی را ببینند و لمس کنند، اما مبارکاند آنها که ندیدم و هنوز بر من ایمان دارند. دوست داشتم پسران خود را و درخواست دارم تا مرا در زندگی دنبال کنید، و پاداشی برای ایمان شما به من در آسمان خواهید داشت.»