پسران عزیزم، من خانم تسبیح هستم! سالها پیش در کوا دا ایریا فقیر فاطیمه ظاهر شدم تا دنیا را از طریق سه چوپانی که به آنها ظاهر شد دعوت کنم برای دعا، قربانی، پندار و تبدیل شدن. همچنین میخواستم قلب بیداغ من پر از عشق برای آنان را نشان دهم که بسیار کم شناخته شده بود!
از آن زمان تاکنون ظاهرشهایم در روی زمین بیشتر شد تا فرزندانم این عشق شوقمندانهی من را ببینند؛ او میخواهد همهشان نجات یابند، هیچکدام از فرزندانم را نخواهد گمشود و بدون وقفه برای آزادیشان از دست شیطان و گناه مبارزه میکند تا آنها را به خدا بازگرداند، تا همه توسط او نجات پیدا کنند!
این قلب بیداغ پر از عشق برای فرزندانم هیچ روزی آرام ننشست و جستجوی فرزندانش را ترک نکرده است؛ حتی دورترینها، شورشیترینها، بدترینهای بد. در جستجوی خیرشان، نجاتشان، شادیشان و صلحشان هستند.
این دلیل است که هنوز بر زمین هستم، از طریق ظاهرشهای فوقالعادهی من تا امروز، تلاش میکنم فرزندانش را با عشقم آشنا کنم، فهمند، قبول کنند و خودشان را به طور کامل به عشقم و هدف عشقم بسپارند!
در جهان جستجوی جانهای پر از عشق میکنم، گلها که با عشق خالص بویانداز شدهاند، اما نمیتوانم پیدا کنم چون تقریباً همه دلها توسط خودخواهی، بیتوجهی، نافرمانی، شورش، خودستیزی، وابستگی به ارادهی خودشان، اندیشههای و میلشان تسلط یافته است.
و این دلیل است که نمیتوانم در این جانها وارد شوم یا از طریق آنها برای نجات دیگر جانها کاری انجام دهم! همین باعث میشود عشق من مانند یک سد باشد؛ نمی�ابید و بزرگایی و غنایی خیرش بر همه بشریت جاری نشود؛ تا زمانیکه جانهایی وجود داشته باشند که به من بله بگویند، درهای دلشان را برای عشقم باز کنند، قبول کنند، خودشان را بسپارند و با او در 'برنامههای نجات' همکاری نمایند که برای نجات دنیا دارم!
فرزندان من. به در قلب شما میکوبم، طولانی مدت جستجویتان کردهام؛ اما صدای شما را نشنیدهام، پاسخ شما را نشنیدهام، بیشتر از همه یک 'شاید' یا حتی 'چه کسی میداند روزی' این جوابهایی هستند که به من دادهاید و همین دلیل است که قلب من برایتان بیارزش شده، زیر پا رفته و در آخر جایگاه وجود شما قرار گرفته!
چون چنین باشد، هیچکدام از پیامهای من در شما میوهٔ قدسیت نخواهد آورد، و به چشم خداوند همچنان شایستهی توبیخ هستید و برای او تا ابد رها شدهاید. اگر شماست که پاسخ من را بله بگویید و دلهایتان را به من بدهید؛ پس در چشم خداوند خوشایند خواهید بود، شایستهٔ دوستیاش و زندگی با او حتی در این دنیا هستید، توسط اتحاد روحانی و عرفانی که همیشه شماست را با خداوند متحد نگه میدارد، با همان احساسات، با همین آرزوها، با همین عشق.
و بدین سان پسران من، قادر خواهم بود روز به روز شما را از کوه بلند کاملیت پیش بروم، سریعاً در مسیر قلهٔ قدسیت! برای این کار لازم است که خودتان را فراموش کنید تا با من متحد بمانید. حتی عیوب شماست نمی喫د میتواند عشق من را قبول نکنند و در شما زندگی کند، چون هر دو پسرم عیسوی و من هیچگاه نگفتیم که لازم است یا حتماً شرط باشد که همیشه در قلهٔ فضایل باشید تا با شماست متحد شوید، بلکه به شماست همیشه گفتهایم: این چنین بود و تنها مورد نیاز آنکه خودتان را باقی بگذارید؛ یعنی آنکه زندگی کنید متحد، آرزو کننده، میخواهند، دریافت کنند و همیشگی عشق ما را احساس کنند. عیوب شماست برای مدتی در مسیر قدسیت با شما خواهد ماند، اما چون پسران من قویتر از عشق خودتان باشید؛ پس حتی این عیوب نیز ناپدید خواهند شد: سوزیده شده و مصرفشده در آتشکدهٔ عشق من که آنگاه در شماست میسوزد و میتابد!
به همین سان پسران گرانقدرم، یک هستید با من و به این صورت ما یکی خواهیم بود در خدا! زندگیایست که شما را دعوت میکنم، همان زندگی است که سه چوپانیِ فاطمهام را فراخواندم و پاسخشان بله بود و در این بله، در این عشق تا آخر ماندند. همین چیزیست که از شماست میخواهم، همان چیز است که انتظار دارم. به شما که چنین عشق زیادی دادهام، بیشتر عاشقی را نیز انتظار دارم. دل من پسران گرانقدرم را ناامید نکنید؛ در غیر این صورت یک زخم بزرگ بر دل من خواهید زد که بسته نخواهد شد و همیشه خونریز خواهد بود!
بند آغوشهای دل من را که بسیاری از فرزندانم با رد کردن من باز کردهاند، بستید؛ من را برای شما و آنها در جای خودشان دوست دارید، من را به یک عشق بیشرطی دوست دارید. من پیشوایان فاطمه را به عنوان نمونه برایتان میدهم، از آنان تقلید کنید، مثالهایشان، فضیلتهایشان و عشقشان به من و شما بعداً؛ آنگاه به این عشق عالی که دعوت کردهام تا برسید، که ۱۸ سال است با ظهوراتم در اینجا فراخواندهایدم و که از آن دست نخواهم کشید تا شما را به این عشق عالی برساند. امروز برای همه من تبارکتی میدهم، لا سالت، مونچیچاری، فاطمه و ژاکارئی!".