(خداوند) "- بنویسید: - دنیا تا زمانی که همه پیامهایی را که به جهان فرستادهام، چه از طریق رؤیای مادری من؛ یا از طریق رؤیاهای من؛ یا از طریق روحهای منتخبای که 'واهمهها ویژه' از دلم دریافت کردهاند، زندگی نکند، صلح نخواهد داشت. زیرا دنیا این پیامها را زندگی نکردهاست و بنابراین هیچگاه آرامش من را نداشته و ندارد.
تا به امروز درخواستهایی که در پارای-لومونیل از طریق خدمتکار بسیار اطاعتمندم، مارگاریدا ماریا آلاکوک، کردم پاسخ ندادهاند. آن 'خارها' که او اطراف دل مقدس من دید و میگفتند خارشانده و خونریز هستند هنوز در آنجا باقی ماندهاست، حتی پس از گذشت چندین قرن بدون کسی برای انجام تعظیم مناسب، نه فقط برای اعمال اولین نه جمعهها بلکه برای زندگی مقدسی است که کاملاً به عشقم و اجرای اراده مقدس من متمرکز شدهاست.
آه، چقدر خوشحال بودم از زندگی سنت مارگارت ماری! او چنان وفادار و مستعد اراده مقدس من بود که بسیار شبیه مادر مقدس من نگاه میکرد. حتی به یک کپی از مادری من نزدیک شد در هنگام مرگش. تقلید کنید از او! دنبالهدارهای نمونههای داغانهٔ قدسیتی باشید که برای شما در پارای گذاشتهاست، و من نیز با نعمتها بینهایت دل مقدسم را بر شما جمع میکنم، همانطور که به او دادم، زیرا بدین طریق خواهید توانستند لطف من مانند او جذب کنید و خوشنودی من مثل او کسب کنید.
مارگارت ماری را یک 'علامت' برای نسل فاسدتان ساختهام، و میخواهم که از او تقلید کنید، همه آنچه به شما گفتهام از طریق او بشنوید، سپس آرامش در دلهایتان و برای نسل سقوطکردهی تان خواهید داشت.
من همچنین میخواهم توجهتان را به دعوتها ی عاجل من که از طریق خدمتکارم خوزهفا مندز کردهام جلب کنید".
(داستان - مارکوس) "پس از چند لحظه سکوت، خداوند ادامه داد:"
(خداوند) مارکوس، محبوبم. کلمه J O S E F A. را بنویس و سپس کلمه MENENDEZ. را بنویس. هنوز شناسایی نشدهاست یا به افتخار بر تختهای مقدس نرسیدهاست، زیرا نسل قتلعامکنندهی شما کشتن، سکوت کردن و خاموش کردن صدای پیامبرانم میکند، حتی آنها را زیر بیدقتی غیرعادی و کفر این نسل دفن میکنند. اما من خواهم که خوزهفا، آن کسی که در حضورم بسیار خودتکئف کرد در زندگی دنیویاش، بلند شود و بالا برود، در کلیسا و جهان، تا همه بگذارند لطفم را بزرگوار کنند، که قدرتمندان را سرنگون کردهاست و دختر کوچک اسپانیایی متواضع را بلند ساختهاست، و او شاهد عشق من در آغاز قرن گذشته بود.
آه، مارکوس! مانند ژوزفا عمل کنید و همه را به همین کار وادارید! بیش از هر چیز، تسلیم شدن او در برابر ارادهی دلپذیر من؛ پذیرفتن کاملش از رنج؛ زندگی مخفیاش که با پوشیده ماندن و اسراری قلبی همراه بود؛ خشنودیش؛ ایمان سختکوشانه اش؛ عشق سوزانندهاش به من و مادرم!
آه! چقدر میخواهم «ژوزفهای» جدید در برزیل و سراسر جهان وجود داشته باشند!
مادرم مأموریت دادید تا «ظهورهای ما و پیامهایم» که توسط انسانها زیر پا گذاشته شدهاند را آشکار کنید، و حالا من به شما مأموریتی میدهم تا درخواستهایم و ژوزفا مندز را در برزیل و جهان آشکار کنید که از آنها بیخبرند!
شتاب بگیر، پسر! زندگی خادمم ژوزفا و درخواستهای من را به دنیا فقیرت و کشورت آشکار کن. اگر این «شمشیری» را از قلب مقدسم بردارید و مرا در حمل صلیب که تنها آن را تحمل میکنم یارایید و روی من بر رویهٔ طولانی راه صلیبی کارهای پیشبینیام که توسط مردان رد شدهاند، پاک کنید، برای همیشه به شما سپاسگزار خواهم بود.
پسر، به انسانها بگوید که زود «تأثیری» عظیم دریافت خواهند کرد. یک «تاثیری» که باعث لرزش خودشان خواهد شد. سپس جهان غضب عدالتم را خواهد دید که برای کسانی که در رحمت من پناه نگیرد بیرحمانه است، و بسیاری فرار میکنند تا به دریاها و آبهای شیرین پرتاب شوند، شوقی دارند از مرا گریزان باشند. اما همه اینها بیکاره خواهند بود، زیرا آنگاه پرتوهای کولرا پدرم حتی در رودهی زمین نفوذ خواهد کرد تا کسانی را که او را تحریک کردهاند بیابد.
آنگاه همه میبینند که من بره مقدس هستم، آنی که هرگز نمی�ده و به هرکسی مطابق با کارهایش و آرزوهای قلبش خواهد داد.
مارکوس، دنیا را هشدار دهید که رحمت مادر است! و اگر میخواهید من در روز عدالت مقدس بر شما مهربان باشم، باید همه آنچه او از شما در پیامهای عشقش درخواست کردهاست انجام دهید.
او گفته که «رحمت» زمین را بازدید کرده است و زود خواهد رفت، و اینکه بازدید «عدالت-که این دنیا آلودهی ناپاکی را پاک میکند»- در حال آمدن است.
من با «رحمت»، یعنی مادرم کنار من، خواهم آمد اما «رحمت» دیگر قادر به سخن گفتن یا کمک کردن به شما در آن ساعت نخواهد بود».