عزیزان و محبوبان بچههایم، من یوسف هستم! پدرتانت، پروردگارت، نورتانت و شادیتانت!
«من برخاستم تا به نزد پدرم برویم».
این چیزی بود که پسر گمراه در انجیل گفت، او میدانست چقدر محبت و مهربانی پدرش بزرگ است! بنابراین بدون تردید به آغوشهایش فرار کرد! حتی اگر با احساس گناه و پشیمانی بارگذاری شدهبود و عشق و احترام پدر را خیانت کرده بود.
ای بچههایم! همان چیزی که میخواهم از شما بشنوم: -
«من برخاستم تا به نزد پدرم، به نزد پدرم قدیس یوسف برویم!».
بله بچههای کوچک! بلند شوید و به نزد من بیایید! زیرا من شما را بسیار دوست دارم و میخواهم نجاتتان باشد، شادی ابدیتان باشد!
به نزد من بیایید! تا به شما حقیقت را باموزاند. عشق را باموزاند. نیکویی را باموزاند. آموزش دهم چگونه با محبت کامل از خدا رضایت یابیم!
به نزد من بیایید و بیشتر به من گویید، زیرا در من هیچ چیز نیست که شما را ترساند. من تمامیتی از نیکویی و محبت هستم. تنها زمانی خشمگین میشوم وقتی نمی�زیند تا دعا کنید و نزد من بیایید، به وسیلهٔ دعا.
گناهان شما بچههایم، درد من را باعث شدهاست! اما از آنجایی که گناه کردهاید با شما خشمگین نیستم. بلکه وقتی نمی�زیند تا پس از گناه به نزد من برگردید، خودم بر خودم خشمگین میشوم.
میخواهم همهی شما به نزدیک من بیایید، چنانکه هستید، تا آنگاه که شما را پذیرفتم و پاک کنم، تمیز کنم، با عیسی و خدا آشتی دهیم! و برایتان یک لباس جدید از نعمت زیبایی و قداست بدهد!
پس همهی شما به نزد من بیایید! هر هفته در روزهای 'زمان من' به نزدیک من بیایید! کسی که از طریق او به نزد من میآید، ردی نخواهم کرد!
هر کس که 'زمان من' را انجام دهد، همهی چیزها با من دارد! شما دسترسی آزاد به قلب من دارید و قادر هستید نورهای و شعلههای محبت را دریافت کنید، که او بسیار میخواهد بر روی شما بپاشد!
به من بیا، از طریق 'زمان من' و به شما لطفها ی مؤثر دل من را میدهم! با آن همه چیز را غلبه خواهید کرد و امنیت به بهدشت خواهد رسید!
سلام. سلام بر تو".