امروز مادر مقدس با بازوهای باز، دستهایش رو به پایین آمده است. او لباس سفید پوشیده بود و روسری داشت؛ یک کمربند آبی زیبا در کمرش بود و گل رز زردی بر پاهایش قرار گرفته بود. ظاهراً بسیار زیباست و نور که از اطرافش پرت میشد محل ایستادن ما را روشن کرده بود. با آرامشی به پایین آمد و نگاه محبتآمیزش، پر از صلح، درون روحم نفوذ کرد، مانند یک نور قوی که تمام وجود من را با خوشحالی بزرگ فراگرفت. مادر عزیز گفت:
سلام بر شما!
فرزندان محبوبم، اینجا مادر معصومت هست که بسیار از شماست دوست دارد. میخواهم تو را به قلب پسر من عیسی برساند تا زندگیهایتان گرم و پر از عشقش باشد.
فرزندانم، پسر الهیام شما را بینهایت دوست داره. چه کاری کردهاید که توسط این عشق پاک و مقدس شناخته شوید؟
در ایمان و دعا ضعیف نشوید. اگر میخواهید یک روز با خدا در آسمان باشید، باید برای نجات خود روی زمین مبارزه کنید.
هیچ چیز از دنیا شما را به آسمان نمیببرد، پس هیچچیزی را دوست نداشته باشید زیرا همه چیز تخریب میشود و گذشتگی است. من از شماست دوست دارم و با میانجیگری خود در برابر تخت خدا برای برکات و نعمتهایی که کمک میکنند تا مسیحیان خوب، وفادار و اطاعتکننده به ارادهی خدای باشد، دعا میکنم.
دلهایتان را هنگامیکه لازم است با اعتراف پاک کنید. دلهای آلوده در گناه پسر الهیم من راضی نیستند و قلبش را زخمی میکنند.
دعا کن، دعا کن، بسیار دعا کن زیرا دعا شما از بسیاری از شرها نجات داده و به آسمان هدایت میکند. برکتم و صلحام را بگیرید: در نام پدر، پسر و روحالقدس. آمین!