مریم مقدس ظاهر شد و گفت:
سلام با شما باشد! فرزندان عزیز، دعا کنید، دعا کنید، دعا کنید. خودتان را تبدیل کنید. هنوز تبدیل نشدهاید زیرا نمیتوانید به دعوتهای من گوش دهید. زندگیتان را تغییر دهید. همهی شماست را برکت میدهم: در نام پدر، پسر و روحالقدس. آمین!
این پیام بسیار مهم است: هنوز تبدیل نشدهایم زیرا نمیتوانیم به دعوتهای مریم گوش دهیم. چه کاری باید انجام دهیم تا بتوانیم آنها را بشنویم و با ارزشی زندگی کنیم؟ با وفاداری به خدا و خودمان، تلاش کنید که هر آنچه با زندگیتان سازگار نیست و شما را از او دور میکند رها کنید.
اغلب نمیتوانیم برای عشق به خدا چیزهای دنیا را ترک کنیم. این مرحلهای طولانی و سخت است، یک راه تبدیل که همراهیمان خواهد بود تا پایان عمر. همانطور که مریم به ما گفت: یک مسیر آزمونها و رنجهای پر از سنگ و خار. نه آن جادهٔ صاف، زیبا و گلآلود. اما کسی که پیروز شود وعدهی زندگی آینده در پادشاهی آسمان را خواهد داشت.
دنیا نسبت به ابدیت چیست؟ یک نَفَس باد که سریعاً میگذرد، ولی ابدیت چیزی است که برای همیشه باقی خواهد ماند و آنجا خوشبختی بیپایان وجود دارد:
این را ببینید: خیمهی خدا با انسانها. او در میانشان سکونت میکند؛ آنها قومش خواهند بود، و او، خدایهمراهشان، خدایشان خواهد بود. همهی اشکهای آنان را از چهرهاش پاک میکند، زیرا مرگ دیگر نخواهد بود، گریهای نباشد، و رنجی نخواهد بود. بله! چیزهای قدیم گذشتهاند! آنگاه کسی که بر تخت نشسته است گفت: این را ببینید، من همهی چیزها را نو میسازم.(آپوکالیپس ۲۱:۳ تا ۵)
یاد دارم در آغاز ظهورها مریم از ما خواست که پایدار باشیم و به حفاظت مادریاش اعتماد کنیم. هرگز راهنمایی مادرانهی او را نمیتوانم فراموش کرد. میتونم با اطمینان بگویم، اگر خدا و مریم همراهیمان هستند، کیست که علیهمان خواهد بود؟ اولین بار در سال ۱۹۹۵ بود. مریم خواستهبود:
به پدر عمر بروید و آنچه که برای شما میگذرد را به او گزارش دهید، دربارهٔ خانوادهی خودتان. دربارهٔ درخواست من برای کاپل نیز با او صحبت کنید که میخواهم آنرا در جایی که به شما نشان دادهام بسازند. به سخنانش گوش فرا بدهید و قبل از ساختن کاپل باید با او سخن بگویید تا بدانید چه فکر دارد دربارهٔ آنچه درخواست شدهاست. دربارهٔ رفتار و احترام مردم نیز با او صحبت کنید وقتی در خانهی خداوند ملاقات میکنند، و همچنین دربارهی چگونگی پوشیدن زنان هنگامی که به کلیسا و مسیحیت میروند. نگران نباشید، من آن لحظه همراه شما خواهم بود تا روشنایی بدم.
ما برای گفتگو با پدر عمر رفتیم: من، مادرم و پدرم. او به گوشمان فرا داد و با نگاهی بسیار جدی به ما نگاه داشت. گاهی دستش را بر چهرهاش میگذاشت، همچون آنکه فکر کند، اما همیشه به ما که در حال سخن گفتن بودیم، نگاه میکرد. من یاد دارم پدرم از او پرسید,
چه فکری دربارهی درخواست مریم داری؟ آیا میتوانیم کاپل را بسازیم که در جایی که به ما نشان داده شدهاست، خواستار آن هستند؟
پدر عمر پاسخ داد که هیچ مشکلی نخواهد بود زیرا ملک خصوصی است. کسی میتواند هر چیزی را آنجا بسازد. پدرم گفت که ما در اختیار خودمان هستیم برای آنچه کلیسا نیاز دارد. خواستار کمک شدیم، و اگر از کمکمون خواهمند، با ما صحبت کند. مشکلی پیش آمد که بسیار به ما آزار رسانده بود، واکنش پدر عمر که یک چیز را در حضورمون میگفت اما در کلیسای خود، هنگام مسیحیت، در برابر مردم علیه خانوادهی من سخن گفت. این باعث شد تا بسیار رنج بکشیم. بسیاری از بارها مادرم با گریههای فراوان و خجالتزده به خانه بازمیگشت، ولی مریم، در آغاز ظهورها، ما را هشدار داده بود که باید خیلی رنج ببریم و از آزمونها زیادی عبور کنیم اگر میخواهیم دلِ پسرش الهی و دلِ خودش بیمکانی را آرام بکنیم. امیدوارم همهی این آزارها حداقل بسیاری از خارهایی که قلبهای مقدسشان زخمی کرده بودند، برداشته باشد.